شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

درس استقامت

اى بسته بر زيارت قدّ تو قامت، آب
شرمندهٔ محبّت تو تا قيامت، آب‏..

دستت به موج، داغ حباب طلب گذاشت
اوج گذشت ديد و کمال کرامت، آب‏

بر دفتر زلالىِ شط خطّ «لا» نوشت
لعلى که خورده بود ز جام امامت آب‏

لب، تر نکردى از ادب اى روح تشنگى!
آموخت درس عاشقى و استقامت، آب‏

ترجيع درد را، ز گريزى که از تو داشت
سر می‌‏زند هنوز به سنگ ندامت، آب‏..

سوگ تو را، ز صخره چکد قطره قطره، رود
زين بيشتر سزاست به اشک غرامت آب‏

از ساغر سقايت فضلت قلم چشيد
گسترد تا حريم تغزّل زعامت، آب‏

زينب، حسين را به گل سرخ خون شناخت
بر تربت تو بود نشان و علامت: آب!

از جوهر شفاعت تيغت بعيد نيست
گر بگذرد ز آتش دوزخ سلامت، آب‏

آمد به آستان تو گريان و عذرخواه
با عزم پاى‌بوسى و قصد اقامت، آب‏

مى‌‏خوانمت به نام ابوالفضل و، شوق را
در ديدگان منتظرم بسته قامت، آب