بیا که شیشه قسم میدهد به عهد کهن
که توبه بشکن، اینبار هم به گردن من
به نام خداوند بالا و پست
كه از هستیاَش هست شد، هر چه هست...
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
حق میشود انکار و من انگار نه انگار
منصور سرِ دار و من انگار نه انگار