تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
ای که وجود پاک تو آیینۀ زهراست
هر جا تو باشی اسم بابایت علی آنجاست
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری