سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
عشق فهمید که جان چیست دل و جانش نیست
سرخوش آنکس که در این ره سروسامانش نیست
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری