نمردهاند شهیدان که ماه و خورشیدند
که کشتگان وطن، زندگان جاویدند
سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
لبریزم از واژه اما بستهست گویا زبانم
حرفی ندارم بگویم، شعری ندارم بخوانم
با اینکه نبض پنجره در دست ماه نیست
امشب جهان به چشم اتاقم سیاه نیست
گر به چشم دل جانا، جلوههای ما بینی
در حریم اهل دل، جلوۀ خدا بینی
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری