سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
سر نهادیم به سودای کسی کاین سر از اوست
نه همین سر که تن و جان و جهان یکسر از اوست...
فرخنده پیکریست که سر در هوای توست
فرخندهتر سریست که بر خاک پای توست
گر بسوزیم به آتش همه گویند سزاست
در خور جورم و از فضل توام چشم عطاست
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری