یک روز شبیه ابرها گریانم
یک روز چنان شکوفهها خندانم
سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
وقت وداع فصل بهاران بگو حسین
در لحظههای بارش باران بگو حسین
شَمَمتُ ریحَکَ مِن مرقدِک، فَجَنَّ مشامی
به کاظمین رسیدم برای عرض سلامی
از سمت مدینه خبر آورد نسیمی
تا مژده دهد آمده مولود عظیمی
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری