من حال پس از سقوط را میفهمم
آشفتهام این خطوط را میفهمم
بهار و باغ و باران با تو هستند
شکوه و شوق و ایمان با تو هستند
ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟
این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟
از درد نبود اگر که از پا افتاد
هنگام وضو به یادِ زهرا افتاد
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند