این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است؟
آسمان زیر سُم مرکب او حیران است
او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش
یگانهای و نداری شبیه و مانندی
که بیبدیلترین جلوۀ خداوندی