سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من
چه شب است یا رب امشب كه شكسته قلب یاران
چه شبى كه فیض و رحمت، رسد از خدا چو باران