بخوان به نام شکفتن، بخوان به نام بهار
که باغ پر شود از جلوۀ تمام بهار
چون او کسی به راه وفا یاوری نکرد
خون جگر نخورد و پیامآوری نکرد
اینجا که بال چلچله را سنگ میزنند
ماهِ اسیر سلسله را سنگ میزنند
من ماندم و مرغ سحر و نوحهگریها
اندوه پرستو، غم بیبالوپریها
از حرا آمد و آیینه و قرآن آورد
مکتب روشنی ارزندهتر از جان آورد
گذشته چند صباحی ز روز عاشورا
همان حماسه، که جاوید خواندهاند او را
پیغمبر اعظم که به عصمت طاق است
در خُلق عظیم شهرۀ آفاق است