از آغاز محرم تا به پایان صفر باران
نشسته بر نگاه اشکریز ما عزاداران
به سنگ نام تو را گفتم و به گریه درآمد
به گوش کوه سرودم تو را و چشمه برآمد
سلام، آیۀ جاری صدای عطشانت
سلام، رود خروشانِ نور، چشمانت
وادی به وادی میروم دنبال محمل
آهستهتر ای ساربان! دل میبری، دل
میبینمت به روشنی آفتابها
قرآن شرحه شرحۀ هر شامِ خوابها