ای لوای تو برافراشته بر قلّۀ نور
کرده نور رُخَت از پردۀ ابهام، عبور
بیا که شیشه قسم میدهد به عهد کهن
که توبه بشکن، اینبار هم به گردن من
تنت از تاول جانسوز شهادت پر بود
سینهات از عطش سرخ زیارت پر بود
شمیم اهل نظر را به هر کسی ندهند
صفای وقت سحر را به هر کسی ندهند