تنت از تاول جانسوز شهادت پر بود
سینهات از عطش سرخ زیارت پر بود
دیر شد دیر و شب رسید به سر
یارب! امشب نکوفت حلقه به در
دشمن که به حنجر تو خنجر بگذاشت
خاموش، طنین نای تو میپنداشت
هر چند قدش خمیده، امّا برپاست
چندیست نیارمیده، امّا برپاست
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم