این اشکها به پای شما آتشم زدند
شکر خدا برای شما آتشم زدند
یادم آمد شب بیچتر وکلاهی
که به بارانی مرطوب خیابان
هوا پر شد از عطر نام حسین
به قربان عطر پراکندهاش
نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو میآید
نفسهایم گواهی میدهد بوی تو میآید
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی
عصر یک جمعهٔ دلگیر
دلم گفت بگویم بنویسم
هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد
نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد