وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است؟
آسمان زیر سُم مرکب او حیران است
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
ابر تیره روی ماه آسمانم را گرفت
کربلا از من عموی مهربانم را گرفت
معشوق علیاکبری میطلبد
گاهی بدن و گاه سری میطلبد
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد