گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
علی را ذاتِ ایزد میشناسد
اَحد را درکِ احمد میشناسد
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
از فرّ مقدم شه دین، ختم اوصیا
آفاق، با بَها شد و ایّام، با صفا
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست