ماه پیش روی ماهش رخصت تابش نداشت
ابر بی لطف قنوتش برکت بارش نداشت
جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد
آسمان شرمنده از قدّ خم مهتاب شد
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
در روزگاران غریبی، آشنا بودى
تنها تو با قرآن ناطق همصدا بودی