ای از غم تو بر جگر سنگ شراره
وی در همۀ عمر ستم دیده هماره
گویند فقیری به مدینه به دلی زار
آمد به درِ خانۀ عبّاس علمدار
امشب که با تو انس به ویران گرفتهام
ویرانه را به جای گلستان گرفتهام
سلام ما به تو، ای هاجر چهار ذبیح
درود ما به تو، ای مریم چهار مسیح...
ای زینب ای که بیتو حقیقت زبان نداشت
خون آبرو، محبّت و ایثار، جان نداشت
گرفته جان نفسم در ثنای حضرت هادی
دُر سخن بفشانم به پای حضرت هادی
ای بر تو سلام آمده از داور هستی
بگذشته در آیین نبی از سر هستی