تا آسمانت را کمی در بر بگیرد
یک شهر باید عشق را از سر بگیرد
حق میشود انکار و من انگار نه انگار
منصور سرِ دار و من انگار نه انگار
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
یگانهای و نداری شبیه و مانندی
که بیبدیلترین جلوۀ خداوندی