علی را ذاتِ ایزد میشناسد
اَحد را درکِ احمد میشناسد
خونت سبب وحدت و آگاهی شد
این خون جریان ساخت، جهان راهی شد
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
علی زره که بپوشد، همینکه راه بیفتد
عجیب نیست که دشمن به اشتباه بیفتد
برخیز اگر اهل غم و دردی تو
باید که به اصل خویش برگردی تو