به زیر تیغ نداریم مدعا جز تو
شهید عشق تو را نیست خونبها جز تو
چشم تو خراب میشود بر سر کفر
کُند است برای حنجرت خنجر کفر
کی رفتهای ز دل که تمنا کنم تو را
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را