«صبح نزدیک است» پیغامی چنین آورده بود
قاصدی که آسمان را بر زمین آورده بود
در های و هوی باد و در آرامش باران
ریشه دواندم از گذشته تا همین الان
میرود از آن سَرِ دنیا خبر میآورد
شعر در وصف تو باشد بال در میآورد
چشم تو خراب میشود بر سر کفر
کُند است برای حنجرت خنجر کفر
هر آب که جاری اَست چون خون سرخ است
هر شاخه که سبز بود، اکنون سرخ است