آیینه، اشکِ کودکان؛ قرآن، علیاصغر
ای مشک! در سینه نمیگنجد دلم دیگر
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنیست آن بینی
روشنتر از تمام جهان، آسمان تو
باغ ستارههاست مگر آستان تو؟