علی را ذاتِ ایزد میشناسد
اَحد را درکِ احمد میشناسد
بهار و باغ و باران با تو هستند
شکوه و شوق و ایمان با تو هستند
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند
شبی که صبح شهادت در انتظار تو بود
جهان، مسخّر روح بزرگوار تو بود
روشنتر از تمام جهان، آسمان تو
باغ ستارههاست مگر آستان تو؟