به رگبارِ ستم بستند، در باغِ حرم «دین» را
به خون خویش آغشتند چندین مرغ آمین را
زینب اگر نبود حدیث وفا نبود
با رمز و راز عشق کسی آشنا نبود
یاد تو گرفته قلبها را در بر
ماییم و درود بر تو ای پیغمبر
بین غم آسمان و حسرت صحرا
ماه دمیدهست و رود غرق تماشا
حق روز ازل کل نِعَم را به علی داد
بین حکما حُکمِ حَکَم را به علی داد
در مأذنه گلبانگ اذان پیدا شد
آثار بهار بیخزان پیدا شد
حاجیان آمدند با تعظیم
شاکر از رحمت خدای رحیم
ای چشمههای نور تو روشنگر دلم
ای دست آسمانی تو بر سر دلم