به رگبارِ ستم بستند، در باغِ حرم «دین» را
به خون خویش آغشتند چندین مرغ آمین را
یاد تو گرفته قلبها را در بر
ماییم و درود بر تو ای پیغمبر
بین غم آسمان و حسرت صحرا
ماه دمیدهست و رود غرق تماشا
به نام خداوند بالا و پست
كه از هستیاَش هست شد، هر چه هست...
ابر تیره روی ماه آسمانم را گرفت
کربلا از من عموی مهربانم را گرفت
ای چشمههای نور تو روشنگر دلم
ای دست آسمانی تو بر سر دلم