همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
در عصر نقابهای رنگی
در دورۀ خندههای بیرنگ
پشت سر مسافر ما گریه میکند
شهری که بر رسول خدا گریه میکند
ما خواندهایم قصۀ مردان ایل را
نامآورانِ شیردلِ بیبدیل را
کسی محبت خود یا که برملا نکند
و یا به طعنه و دشنام اعتنا نکند
چشم تو خراب میشود بر سر کفر
کُند است برای حنجرت خنجر کفر
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر