همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
کسی محبت خود یا که برملا نکند
و یا به طعنه و دشنام اعتنا نکند
حملههای موج دیدم، لشکرت آمد به یادم
کشتی صدپاره دیدم، پیکرت آمد به یادم
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
از خیمه برون آمد و شد سوی سپاه
با قامت سرو و با رخی همچون ماه
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر