جان داد که در امان ببیند ما را
خالی کند از یزیدیان دنیا را
حرمت خاک بهشت است، تماشا دارد
جلوۀ روشنی از عالم بالا دارد
در حجم قنوتها دعا تعطیل است
یاد از تو - غریب آشنا! - تعطیل است
فرو میخورد بغض در گلو را
عقب میزد پَرِ هر چه پتو را
از خیمه برون آمد و شد سوی سپاه
با قامت سرو و با رخی همچون ماه
وضو گرفتهام از بهت ماجرا بنویسم
قلم به خون زدهام تا كه از منا بنویسم