این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است؟
آسمان زیر سُم مرکب او حیران است
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
آهای باد سحر! باغ سیب شعلهور است
برس به داد دل مادری که پشت در است
ای آسمان به راز و نیازت نیازمند
آه ای زمین به سوز و گدازت نیازمند
هیچکس اینجا نمیفهمد زبان گریه را
بغض میگیرد ز چشمانم توان گریه را
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت
بگذار و بگذر این همه گفت و شنود را
کی میکنیم ریشهٔ آل سعود را؟