قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
نگاهم در نگاه شب، طنینانداز غوغاییست
کمی آنسوتر از شبگریههایم صبح فرداییست
ببین که بیتو نماندم، نشد کناره بگیرم
نخواستم که بیفتد به کوره راه، مسیرم
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت