قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
آنچه در سوگ تو اى پاکتر از پاک گذشت
نتوان گفت که هر لحظه چه غمناک گذشت
جاده در پیش بود و بیوقفه
سوی تقدیر خویش میرفتیم
بر دامن او، گردِ مدارا ننشست
سقّا، نفسی ز کار خود وا ننشست
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت