میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
چشمان تو دروازۀ راز سحر است
پیشانیات آه، جانماز سحر است
با حسرت و اشتیاق برمیخیزد
هر دستِ بریده، باغ برمیخیزد
به رغم سیلی امواج، صخرهوار بایست
در این مقابله چون کوه استوار بایست!
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش