آیینه، اشکِ کودکان؛ قرآن، علیاصغر
ای مشک! در سینه نمیگنجد دلم دیگر
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
شهد حکمت ریزد از لعل سخندان، بیشتر
ابر نیسان میدمد بر دشت، باران، بیشتر
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم