چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
اَلسَّلام ای سایهات خورشید ربّ العالمین
آسمانِ عزّ و تمکین، آفتاب داد و دین
نفسی به خون جگر زدم، که لبی به مرثیه وا کنم
به ضریحِ گمشده سر نهم، شبِ خویش وقف دعا کنم
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت