دل گفت مرا علم لَدُنّی هوس است
تعلیمم کن اگر تو را دسترس است
بر عهد بزرگ خود وفا کرد عمو
نامرد تمام کوفیان، مرد عمو
بر دامن او، گردِ مدارا ننشست
سقّا، نفسی ز کار خود وا ننشست
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من
ما دامن خار و خس نخواهیم گرفت
پاداش عمل ز کس نخواهیم گرفت