یک عمر شهید بود و، دل باخته بود
بر دشمن و نفس خویشتن تاخته بود
روشن آن چشم که در سوگ تو پُر نم باشد
دلربا، نرگس این باغ به شبنم باشد
هر غنچه به باغ سوگوار تو شدهست
هر لاله به دشت داغدار تو شدهست
تن فرزند بهر مادر آمد
اگر او رفت با پا، با سر آمد
اگر خواهی پدر بینی وفای دختر خود را
نگه کن زیر پای اسب و بالا کن سر خود را
«چه کربلاست! که عالم به هوش میآید
هنوز نالهٔ زینب به گوش میآید»