پدر! آخر چرا دنیا به ما آسان نمیگیرد؟
غروب غربت ما از چه رو پایان نمیگیرد؟
فرق دارد جلوهاش در ظاهر و معنا حرم
گاه شادی، گاه غم دارد برای ما حرم
در بند اسارت تو میآید آب
دارد به عمارت تو میآید آب
چشمان تو دروازۀ راز سحر است
پیشانیات آه، جانماز سحر است
چشم خود را باز کردم ابتدا گفتم حسین
با زبانِ اشکهای بیصدا گفتم حسین