در خیالم شد مجسم عالم شیرین تو
روزگار سادۀ تو، حجرۀ رنگین تو
فتنه اینبار هم از شام به راه افتادهست
کفر در هیئت اسلام به راه افتادهست
جهان را، بیکران را، جن و انسان را دعا کردی
زمین را، آسمان را، ابر و باران را دعا کردی
از خیمه برون آمد و شد سوی سپاه
با قامت سرو و با رخی همچون ماه