آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
نگاهم در نگاه شب، طنینانداز غوغاییست
کمی آنسوتر از شبگریههایم صبح فرداییست
ببین که بیتو نماندم، نشد کناره بگیرم
نخواستم که بیفتد به کوره راه، مسیرم
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
از خیمه برون آمد و شد سوی سپاه
با قامت سرو و با رخی همچون ماه