اینجا دل سفرهها پر از نان و زر است
آنجا جگر گرسنهها، شعلهور است
ای مانده به شانههایتان بار گران
ای چشم به راهتان دمادم نگران
هر میدان شعبه... هر خیابان شعبه...
این شعبۀ اوست بدتر از آن شعبه
شعله باش اما چنین بر آشیان خود مزن
دود کن خود را ولی در دودمان خود مزن