این زن کسی را ندارد تا سوگواری بیاید؟
یک گوشه اشکی بریزد یا از کناری بیاید؟
این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است؟
آسمان زیر سُم مرکب او حیران است
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی
بر دامن او، گردِ مدارا ننشست
سقّا، نفسی ز کار خود وا ننشست