در سایۀ این حجاب نوری ازلیست
هر چند زن است اما آواش جلیست
با سری بر نی، دلی پُر خون، سفر آغاز شد
این سفر با کولهباری مختصر آغاز شد
تصور کن تو در سنگر، وَ داعش در کمین باشد
تصور کن جهانت شکل یک میدان مین باشد
سینهها با سوختن، ارزندهتر خواهند شد
شمعها در عمق شب، تابندهتر خواهند شد
ای سمت خود کشانده خواص و عوام را
دریاب این سپاه پیاده نظام را
مانند گردنبند دورِ گردن دختر
مرگ اين چنين زيباست، از اين نيز زيباتر
ماییم در انحصار تن زندانی
ما هیچ نداریم به جز حیرانی
لبتشنهای و یادِ لب خشک اصغری
آن داغ دیگریست و این داغ دیگری