در خیالم شد مجسم عالم شیرین تو
روزگار سادۀ تو، حجرۀ رنگین تو
از روی توست ماه اگر اینسان منوّر است
از عطر نام توست اگر گل، معطّر است
جهان را، بیکران را، جن و انسان را دعا کردی
زمین را، آسمان را، ابر و باران را دعا کردی
مردان غیور قصّهها برگردید
یک بار دگر به شهر ما برگردید
شبی که صبح شهادت در انتظار تو بود
جهان، مسخّر روح بزرگوار تو بود