در عشق دوست از سر جان نیز بگذریم
در یک نفَس ز هر دو جهان نیز بگذریم
ما دل برای دوست ز جان برگرفتهایم
چشم طمع ز هر دو جهان برگرفتهایم...
پیوستگان عشق تو از خود بریدهاند
الفت گرفته با تو و از خود رمیدهاند
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است