در خیالم شد مجسم عالم شیرین تو
روزگار سادۀ تو، حجرۀ رنگین تو
فتنه اینبار هم از شام به راه افتادهست
کفر در هیئت اسلام به راه افتادهست
جهان را، بیکران را، جن و انسان را دعا کردی
زمین را، آسمان را، ابر و باران را دعا کردی
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است