به شهر کوفه غریبم من و پناه ندارم
به غیر دربهدریها پناهگاه ندارم
نشان در بینشانیهاست، پس عاشق نشان دارد
شهید عشق هر کس شد مکانی لامکان دارد
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
تا یوسف اشکم سَرِ بازار نیاید
کالای مرا هیچ خریدار نیاید