پس از چندین و چندین سال آمد پیکرش تازه
نگاهش از طراوت خیستر، بال و پرش تازه
بد نیست که از سکوت تنپوش کنی
غوغای زمانه را فراموش کنی
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
لب خشک و داغی که در سینه دارم
سبب شد که گودال یادم بیاید