همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
نتوان گفت که این قافله وا میماند
خسته و خُفته از این خیل جدا میماند
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر